نزديك دروازه سعدی ، قبرستانی بودکه آنرا قبرستان (( شاهزاده منصور )) میگفتند و اکنون در آن دبستانی ساخته اند.
در وسط این قبرستان بقعهای قرار دارد که دروسط آن قبری است که برخی می گویند قبر یکی از اولادهای امام موسی کاظم است ولی آنچه بیشتر شهرت دارد آرامگاه « شاه منصور مظفری » است که درجنك با امیر تیمور کشته شد و در اینجا مدفون گردید .
بر روی قبر ، سنگ و کتیبه ای نیست که هویت صاحب قبر را معین کند – دور قبر محجری است چوبی و مورد احترام اهالی است.
گورکانی نمیرفته است از اینرو امیر تیمور با سی هزار سپاهی برای جنك باشاه منصور
وارد شیراز شد . شاه منصور چون دید که بیش از دوسه هزار سپاهی ندارد ، از شیراز خارج شد و به ناحيه پل فسا که دو فرسخی مشرق شیراز است رفت تا بسوی یزد برود و لشکر بیشتری را فراهم آورد وبجنگ تیمور بیاید . فردای آنروز جمعی از اهالی شیراز به اردوگاه آمدند ، شاه منصور از ایشان پرسید که اهالی شیراز درباره ما چه میگویند؟
گفتند مردم شیراز میگویند : آنهائیکه در موقع آسایش كباده هفده من میکشیدند، چون دشمن فراز آمد نامردانه فرار کردند و مردم را بدست دشمن سپردند. شاه منصور از این حرف رگ غیرتش بجوش آمد. فوری سوار اسب شد و دستور داد که لشکر بسوی شیراز مراجعت نماید زیرا که میخواهم با تیمور جنگ کنم. هرچه سرداران و نزدیکان او گفتند اینکار عاقلانه نیست زیراکه سه هزار نفر نمیتوان ند باسی هزار نفر جنگ کنند، شاه منصور نپذیرفت.
در بیرون شهر شیراز (نزدیک همين نقطه ایکه قبر شاهزاده منصور است) بین امیر تيمور وشاه منصور جنگی در گیر شد و با اینکه تقريبا تمام لشکریان شاه منصور کشته شدند اما خودش مانند شیرژیان میکشت وجلو میرفت تا با خود تیمور روبرو شد و شمشیر را بلند کرد که برفرق امیر تیمور فرودآورد ولی یکی از اتباع تیمور سپری را بر روی سر امیر تیمور گرفت و از اینرو شمشیر کار گر نشد - در اینموقع شاهرخ فرزند تیمور از عقب رسید و ضربتی بشاه منصور زد که از پشت اسب فرو افتاد و لشکریان سرش را بریدند وسپس بدنش را در همین جا دفن کردند ولی مردم که تحت تأثیر غیرت و حمیت و شجاعت او قرار گرفته بودند برایش بقعه و بارگاهی ساختند و تا امروز قبر اورا محترم میشمارند.
سایر مشاهیر و بزرگان شهر شیراز :